هزار و صد و بیست و شش زندانی سیاسی از جمله صفر قهرمانی، قدیمی ترین زندانی سیاسی ایران که بیست ونه سال در زندان های مختلف به سر برده و شکنجه شده بود، آزاد شدند. آزادی این زندانیان که اغلب جرم های کوچکی مثل خواندن کتاب های ممنوع داشتند، در پی فشار افکار عمومی و به بهانه ی پنجاه ونهمین سالروز تولد شاه و در جهت آرام کردن مردم صورت گرفت. از شب دوم آبان، مردم برای استقبال از زندانیان مقابل زندان ها اجتماع کرده بودند. پس از ساعت ها انتظار، وقتی درهای سنگین زندان نیمه باز شد و آن ها در حالی که نور چشمهایشان را می زد، یکی یکی بیرون می آمدند. شادی مردم با غمی سنگین همراه شد. دیدن پیکرهای بسیار جوان و بسیار زنان و مردانی که با موهای خاکستری، به سختی روی پاهایشان ایستاده بودند، بر خشم مردم دامن زد. آثار واضح و غیرقابل انکار شکنجه بر بدن های رنگ پریده ی آن ها و شرح آزارهای روحی جسمی زندانیان و
خاطرات آن ها که در روزهای بعد، روزنامه های تازه آزاد شده را پر کرد. ستون گم شدگان که پر بود از عکس افرادی که توسط ساواک ربوده شده بودند. یا هرگز از بازداشتگاه بازنگشته بودند. این ترفند دولت نه تنها باعث امیدواری مردم به اصلاحات و آزادی های دولتی نشد بلکه آن ها را برای براندازی رژیم مصمم تر کرد. مردم زندانیان را چون قهرمانانی نام آور بر روی دست بلند می کردند و مثل عزیزی از مرگ بازگشته، گرامی می داشتند. مردم هر کوچه و محلی به وجود یکی از آن ها در میان خود افتخار می کردند. دانشگاه تهران هر روز شاهد سخنرانی یکی از آن ها بود و مردم مشتاقانه به حرف هایشان گوش می دادند و حکایت هایشان دهان به دهان بازگو می شد.رژیم، در تبلیغات خود سعی بسیار داشت تا آزادی این زندانیان را نشانه ی آمادگی دولت برای انجام خواسته های مردم جلوه دهند، اما زندانیان تازه آزاد شده به بهشت زهرا رفتند و مزار
شهدای روز هفده شهریور را گلباران کردند و در تمام سخنرانی هایشان آزادی خود را نتیجه ی مبارزات مردم عنوان می کردند، نه خیرخواهی و بخشش دولت شاهنشاهی.